«وقتی برادرم شهید شد چون تا مدتها از برادرم خبری نبود، پدرم در فراق ایشان خیلی گریه کرد،آنقدر که چشمهایش از سو افتاد و دوسال زودتر بازنشسته شد.» آنچه خواندید بخشی از گفتگوی نوید شاهد سمنان با "سیدحسین صداقت" برادر شهید "سید جواد صداقت" است که توجه شما را به خواندن متن این گفتگو جلب می کنیم.


به گزارش نوید شاهد سمنان شهید سيد جواد صداقت يكم شهريور 1344 در شهرستان شاهرود ديده به جهان گشود. پدرش سيدرضا، بازنشسته اداره مخابرات بود و مادرش زهرا نام داشت. دانش‏ آموز اول متوسطه بود. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. شانزدهم آبان 1362 با سمت آر‌پي‌ جي‌ زن در پنجوين عراق به شهادت رسيد. پيكر وی مدت‏ها در منطقه برجا ماند و پس از تفحص در گلزار شهداي زادگاهش به خاك سپرده شد. در ادامه توجه شما را به مصاحبه خواندنی نوید شاهد سمنان با " سید حسین صداقت" برادر شهید سید جواد صداقت جلب می کنیم:


نوید شاهد سمنان: آقای صداقت، سید جواد ورزشکار بود؟

برادر شهید: اختلاف سنی من و شهید چهار سال بود. و میشه گفت، تقریبا همبازی بودیم . برادرم از همون دوران دبستان به ورزش علاقه داشت و ورزش باستانی و شنا میکرد. عضو تیم شنای شهرستان هم بود. زمانی که رفت جبهه، تو تهران مسابقه داشت و با وجود اینکه مربی ها و رفقاش خیلی اصرار کردند تو مسابقه شرکت کنه، ایشون قبول نکرد و گفت: تکلیف ما شرکت درجنگ هست. هنوز هم وقتی صحبت ایشون میشه، دوستانش این خاطره رو تعریف میکنند و از ایشون یاد میکنند که آخرین بار بهشون گفته بود: وظیفه ام هست که تو جنگ شرکت کنم.

نوید شاهد سمنان: از دوران قبل از انقلاب خاطره ای از شهید دارید؟

برادر شهید: یادم هس قبل از انقلاب، نزدیک خونه ما یه خانواده شاه دوست زندگی می کردند. و برای حفاظت از این ها جلوی خونه شون چند تا سرباز گذاشته بودند . من و برادرم و بچه های انقلابی همیشه شعار می دادیم و ترقه ی های دست ساز درست میکردیم و جلوی خونه شون میانداختیم . البته اون ها خرابی به بار نمیاوردند وفقط رعب و وحشت ایجاد میکردند. اونها هم میدونستند که این قضایا از کجا نشات میگیره. حتی به پلیس هم شکایت کرده بودند و اون ها اومده بودند جلوی خونه ما و تذکر دادند که اگر ادامه بدیم ما رو میبرند.


نوید شاهد سمنان: چطور شد که سید جواد به جبهه رفت؟

برادر شهید: با توجه به اینکه شهید فعالیت زیادی در پایگاه بسیج داشت و دوستان نزدیکش هم تو کادر سپاه بودند و هر وقت با ایشون کار داشتیم، تو سپاه پیداش میکردیم. اونجا کارهای فرهنگی و آموزشی میکردند تا اینکه تصمیم گرفت بره جبهه . اولین بار که تصمیم گرفت بره جبهه و به پدر و مادرم گفت، سنش خیلی کم بود . همون زمان من هم تشویق شده بودم که با ایشون برم . گفت: تو هنوز سنت خیلی کم هست بزار من برم اگر جنگ ادامه پیدا کرد شما هم بیا.

همراه پسر عمه ام و پسرعموم رفت جبهه. بار اول سید جواد با برادر شهید حسن عرب حجی که مهدی عرب حجی بود همراه پسرعمویم مرحوم سید ابوالفضل صداقت رفتند . مرحله ی اول باهم بودند .

در مرحله ی دوم با شهید عرب حجی بود . در عملیات رمضان در فاصله ی ده متری بودند که شهید عرب حجی با اصابت گلوله به شهادت رسید.

نوید شاهد سمنان : با توجه به اینکه شهید در غرب کشور هم بود و آنجا کومله دموکرات برای مردم رعب و وحشت زیادی ایجاد کرده بودند خانواده شما نگرانی نداشتند ؟

برادر شهید: ایشون برای اینکه خانواده اذیت نشوند در مورد اونجا توضیحی نمی داد. هروقت هم که زنگ میزد میگفت: همه چیز روبه راه هست. چون این احتمال وجود داشت که اگر خانواده مون درمورد شرایط اونجامی فهمیدند با رفتن دوباره اش موافقت نکنند.

نوید شاهد سمنان: دوستان شهید نحوه شهادت سید جواد را برای شما تعریف کردند؟

برادر شهید: دوستانش تعریف میکردند با توجه به اینکه عملیات در شب انجام شده بود . این ها زودتر به اون نقطه تعیین شده رسیده بودند و با گارد مخصوص صدام مواجه شده بودند و تن به تن جنگیده بودند. دوستش تعریف میکرد که سید جواد اونجا آرپیچی زن بوده . طرف مقابل برادرم هم نارنجک می اندازه و هم تیر اندازی میکنه و برادرم ترکش نارنجک میخوره و تو تیراندازی هم از ناحیه ی پا مجروح میشه. اون شب فشار بعثیها زیاد بوده و نمیتونند زخمی ها رو به عقب برگردانند.

یازده سال بعد در همون نقطه ای که دوستانش او رو در سنگر گذاشته بودند، پیدا شد . برادرم تو پنجوین عراق، در عملیات والفجر 4 شهید شد.

نوید شاهد سمنان: بعد از شنیدن خبر شهادت سیدجواد، پدرتان چه واکنشی نشان داد؟

برادر شهید: وقتی برادرم شهید شد چون تا مدتها از برادرم خبری نبود، پدرم در فراق ایشون خیلی گریه کرد، چشم های پدرم از سو افتاد و دوسال زودتر بازنشسته شد.

نوید شاهد سمنان: وقتی خبر پیدا شدن برادرتان را شنیدید چه اتفاقی افتاد؟

برادر شهید: تو اون مدت اتفاقات زیادی افتاد . ما همیشه منتظر بودیم که یه روزی سید جواد برگرده . من اون موقع تو بسیج بودم و همیشه لباس بسیجی داشتم وپوتین میپوشیدم . پدر به واسطه ی شغلش که کارمند مخابرات بود گاهی سفر میرفت و وقتی برمیگشت و پوتین های من و جلوی در میدید، فکر میکرد سید جواد اومده. مادرم همیشه میگفت: پوتین ها رو جلوی در نگذار . اون زمان رادیو کویت تو یه تایم خاصی، اسرا حرف میزدند و اسم هاشون رو میگفتند. اون موقع به ما گفتند که اسم سید جواد هم آوردند . چند هفته ی بعد اون نوار و از طریق دوستانی که درتهران داشتیم، به دست آوردیم . متوجه شدیم که اون صداقت از نجف آباد اصفهان هست . از طریق بنیاد شهید اصفهان متوجه شدیم که این صداقت هم مفقود شده بوده و پیداشده .

نوید شاهد سمنان: خبر شهادت سید جواد را چطور به شما دادند؟

برادر شهید: زمانی که اسرا آزاد میشدند رادیو هم به صورت زنده لیست اسرا رو اعلام میکرد. تو خونه ما هم رادیو همیشه روشن بود و اعلام کردند صداقت از سمنانما خیلی خوشحال بودیم و مادرم واقعا خوشحال بود . وقتی پیگیر شدیم گفتند، چنین کسی نداریم . وقتی رفتیم سمنان فهمیدیم که ایشون صداقت فرزند علی محمد از سمنان بوده. از طرفی برای اون خانواده خوشحال بودیم و از طرفی هم ناراحت بودیم که چرا برادرم پیدا نشده . تا اینکه یه روز با من تو اداره تماس گرفتند و گفتند، عکس های کشته های اون عملیات ها رو به عنوان یه نمایشگاه در هلال احمر گذاشتند  و فقط خانواده هایی که مفقو دالاثر دارند با معرفی نامه میتونند برن و این عکس ها رو ببینند .

وقتی با من تماس گرفتند نیم ساعت بعد پسرخاله ام آقای قاضیان با من تماس گرفت و اومد اداره. گفتم: میخوام برم عکس ها رو ببینم شاید سید جواد هم باشه . ایشون گفت: من هم میام . با هم با معرفی نامه رفتیم هلال احمر و تا یک ساعت عکس ها رو نگاه کردیم و پیداش نکردیم. پسر خاله ام گفت: من اومده بودم یه مطلبی به شما بگم و گفتم بهتره اول عکس ها رو ببینیم و بعد به شما اطلاع بدم .

گفتم: چی شده ؟ 

گفت: راستش سید جواد رو پیدا کردند و پیکرش رو آوردند. ایشون تو بیمارستان راه آهن هست. من گفتم یه مقدار آرام بشی و بعدا بهتون اطلاع بدم .

سال 73 بود که یه مقداری از پیکر و پلاکش رو آورده بودند .

نوید شاهد سمنان: همراه برادر شما هم کسی بود ؟

برادر شهید: بله بیست و دو نفر تو عملیات والفجر4 بودند. شهید محمد رضا جواهری هم تو همون عملیان مفقود شده بود. ایشون با برادرم با هم بودند و با هم پیکرشون رو آوردند . الان تو مزار شهدا کنار هم هستند و جالب اینجاست که پدرهامون هم کنار هم دفن هستند .

نوید شهد سمنان: اگر خاطره ای از شهید یادتان است برایمان بگویید.

برادر شهید: برادرم درسش خیلی خوب بود . زمانی که سید جواد دبیرستان بود اوج فعالیت منافقین بود . برادرم با حزب اللهی ها بر علیه اون ها بود و درگیریهای شدیدی بین اون ها رخ داده بود . خونه های تیمی زیادی تو شاهرود بود ویکی هم نزدیک خونه ی ما بود . حتی تعدادی از معلم های ما که جنبشی بودند ، به برادرم نمره ندادند و ایشون تجدید شد . برادرم همون زمان مصمم شد که بره جبهه .

اگر سید جواد زنده بود الان یکی از بهترین متخصصین شاهرود بود . دکتر دانش پژوه هم از دوستان نزدیک برادرم بود و از جزوه های ایشون استفاده می کرد .

نوید شاهد سمنان: به عنوان برادر شهید از مردم و مسئولین چه درخواستی دارید ؟

برادر شهید: خواهشی که از همه ی مسئولین داریم این هست که راه شهدا رو ادامه بدن و از تجمل گرایی پرهیز کنند و خون شهدا رو پایمال نکنند . مردم هم پیرو نظام باشند تا  آسیبی به این مملکت نرسه .


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده